من از اسارت می آیم
غریب از دل دشمن می آیم
من از شکنجه گاه از بوی خون می آیم
من از تکریت از ابوغریب می آیم
من از میان لاله ها می آیم
شهید زنده ام گرچه دیر آمده ام
ولی زفراق لاله ها سخت روییده ام
من از مردان آهنین واقعی سخن می گویم
من از روح بلند و صبر می گویم
من از دعاهای گوشه ی سلول می گویم
من از یواشکی ذکر زیر لب می گویم
من از صبر می گویم
من از عشق می گویم
من از آزادی یک اسیر می گویم
//حسام الدین شفیعیان//منتظر//
علی (ع) بنده ی خوب خدا
در نامه هایت یا علی افتاده ای
افتاده ای
ای بنده ی خوب خدا
ای حکمران بی ادعا
ای مرد شب کوچه های غریبی
ای یاور حق خدا
پس کوچه های کوفه از غربتت
گریه کنان
درها به هم کوبیده اند
رد صدای پای تو
آواز عشق است یا علی
بنده ترین بنده ها نزد خدا
مولا تویی
مولا تویی
درها به هم گویند
علی
نگذر علی نگذر
علی
شب کوچه ها
گریه کنند
از صوت
قرآنت
علی
در
خانه ها
گریه کنند
کودک
زاشک مادری
شب
به صبح
آمده است
مولا
کجا
جا مانده ای
از زخم
شمشیر کرکسان
ناکسان
مولا
چرا
دیر کرده ای
شب های کوفه
از
غربتت
آواز گریه سر کند
از کودکی
که
در بقل
ناله ی
عطر
حضورت
را کند
من کودکم ولی میفهمم((
من کودکم میفهمم که
چند خنده به دنیا بدهکارم
من کودکم ولی طلبکار نیستم
میدانم شانه چیست ابرو چیست و
مو چیست
من بازی را دوست دارم
من محبت را دوست دارم
تو چه معروف باشی و چه نباشی
دیدنت را دوست دارم
من معیارم دیگر زمینی نیست
با تمام امیدواری
از این آزمون هم خواهم گذشت
چه برای همیشه و چه اگر ماندم
سلامم را به همه برسانید به آن مردی که هر روز با جارو برگ ها
را نوازش میکرد
و لبخندش و دست تکان دادنش
من کودکم ولی میفهمم
و همه را یکسان دوست دارم
//آدم برفی//
کجای قصه ایستاده ام
من راوی تنهایی هایم هستم
طرح ان را شما زده اید
و گرنه دانای کل ان عاقل و عادل ست
پیرنگ ان را بی دلیل زده اید
اول و دوم و سوم ان را ساخته اید
استانه و پایانه اش را با غم بافته اید
نثر و خط و زبانش گویاست
اری زمان ان را شال بافته اید
فضای سرد داستان را به دل نگیر
وقتی ادم برفی را ادم اهنی ساخته اید
/آدم برفی/
در لحظه ها مانده ام
در زمان ایستاده ام
بین زمین و هوا مانده ام
اسیرم اسیر خود اسیر جسم اسیر روح
در کالبدم شکسته ام
در خودم شکسته ام
تبر زدن ریشه را
شوالیه های پوشالی
مگر زمین و زمان را بهم زنم
مگر مرگ را ترجمه کنم
بین این همه شمشیر
بین این همه شیطان
قرارست باران را ترجمه کنم
مگر ترکیدن را ترجمه کنم
مگر غم را مرور کنم
آخر بازی را درو کنم
یا مزرعه را ول کنم
و مترسک بی خیال در غم شوم
/آدم برفی/