سفارش تبلیغ
صبا ویژن
حسام الدین شفیعیان
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» داستان زندگی

بنام خداوند بخشنده و مهربان

خسته ام خیلی خسته..اره خسته ام به اندازه یه ادم که فکر میکنه صد ساله که مرده..یعنی قبل از اینکه پدر و پدرش دربیاد بیرون و بگه بچه این دنیا که ما توش بودیم مالی هم نیست خسته ام.پنجره را هل میدهم و نوری که زودتر از من اون بالا داره میاد تا خودش رو به رخم بکشه.میگم خورشید اگه ادم بود شاید یه روزی دیگه نورشو به ما هدیه نمیداد یعنی فکر میکرد که چقد زرنگن ادما یا حتما میگفت به من چه یکی دیگه بتابه مگه چه خونی کردم که بتابم تازه بعدش بهم بگن اه چقد هوا گرمه و تقصیرارو بندازن سرگردن من و باز کنار دریا لم بدن و از نور من خودشون رو برنزه کنن یا افتاب بگیرن و بعدش اصلا انگار که من این بالا نیستم و اصلا کسی از من یادی هم نکنه حتما باید یه روزی خورشید هم از جنس ما بشه تا بفهمه که ما چی هستیم یا ما چکاره هستیم.اهای خورشید بخدا من هم قدر تو رو نمیدونم تا وقتی که هستی بزار وقتی برا همیشه خاموش شدی اون موقع میفهمن که تو چی بودی و کجا بودی.تازه میفهمن که چه خبره الان فقط به جنسیت تو کار دارن که ایا خورشید مرده یا زن تو به دل نگیری ها...به زندگی سلام میکنم ولی انگار خوابم میاد خیلی سردمه بیا و زندگی اون روی زیبا تو به من هم نشون بده.اخه من خیلی دلم گرفته یکوقت فکر نکنی دارم شکایت میکنم نه دارم فقط میگم چرا اخه چرا هیچی از اون همه قشنگیتو ندیدم البته تقصیر تو نیست یه چیزی تو ما ادما افتاده که نمیزاره به تو قشنگ نگاه کنیم.اونم خیلی چیزیه یکی دوتا که نیست خلاصه زندگی بجای اینکه تو به ما حال بدی ما داریم حال تو رو میگیریم شایدم بر عکس نمیدونم گناهکار اصلی این دنیا ما هستیم یا تو یا کی.اصلا چه فرقی داره یا نداره همینجوریاست.زندگی رو مینویسم تا شاید یه روزی اونم به من نگاه کنه.زندگی اصلا خودت بگومعیارت برای زندگی چیه اصلا مگه این کره ی زمین که ما توش هستیم متری که نه ولی همون متری چنده بیشتر از قد ماست نترکی یکوقت که ما رو هیچ جا راه نمیدن میگن میریم مریخ ولی بخدا مریخی ها هم از دست ما شاکی هستن معلوم نیست چند تاشون یا خیلی هاشون رو چکار کردیم بدبختای بیچاره اومده بودن برای دوستی اومده بودن پیام عشق رو بدن ما ورداشتیم اونارو کردیم موش ازمایشگاهی.

خلاصه زندگی داستانت از این قراره ببخشین دیگه که کم گفتم اخه از قدیم گفتن کم گوی و گزیده بنویس تا مخاطب نشود خسته ولی تو به دل نگیر که داستان زندگی زندگی زندگی این زندگی تا بوده همین بوده و تا هست همین هست.

نویسنده-//آدم برفی//



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » حسام الدین شفیعیان ( پنج شنبه 92/8/9 :: ساعت 5:18 صبح )
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

آخرین یادداشت در وبلاگ http://1393.parsiblog.com/خوش آمدید
استخاره با قرآن
موسسه خیریه حمایت از دختران بی سرپرست و کم توان ذهنی فتح المبین
مؤسسه خیریه الزهراء سلام الله علیها
موسسه خیریه گلستان علی (ع) | بزرگترین مرکز نگهداری کودکان بی سرپ
مداحی حمید علیمی در وصف حضرت زینب علیهاسلام
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 142
>> بازدید دیروز: 55
>> مجموع بازدیدها: 123512
» درباره من

حسام الدین شفیعیان

» فهرست موضوعی یادداشت ها
حسام الدین شفیعیان[102] . شهدا[33] . گوناگون[31] . وبلاگهای من[30] . محمد جواد شفیعیان[23] . دانلود[18] . عکسهای شخصی[11] . کلیپ تصویری[11] . مصاحبه با شیطان[8] . مداحی[6] . بی‌سیم[5] . موسسات خیریه[3] . هشت سال دفاع مقدس[3] . سخنرانی[3] . سنگر وبلاگ[3] .
» آرشیو مطالب
آبان 92

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
آسمون آبی چهاربرج

» صفحات اختصاصی

» طراح قالب