شغل: دانش آموز
سن: 17 سال
وضعیت تأهل: مجرد
محل شهادت: تهرانپارس ، مقابل مسجد صاحب الزمان (عج)
تاریخ شهادت: 2مرداد1360
زندگینامه
سال 1343 در شهر تهران و در میان خانواده ای مسلمان دیده به جهان گشود. در چهار سالگی از نعمت وجود پدر محروم شد و در دامان پر مهر و عطوفت مادر و تحت سرپرستی وی پرورش یافت. دوران تحصیلات ابتدایی را در مدارس تهران نو طی کرد و به دنبال آن به هنرستان انقلاب راه یافت و با جدیت و پشتکار به ادامه تحصیل پرداخت.
قبل از پیروزی انقلاب اسلامی همراه با سایر دانش آموزان پر شور و انقلابی در تظاهرات و راهپیمایی های پرشکوه مردم شرکت نمود و مشت های گره کرده خود را در مقابل سر نیزه های مزدوران حکومت نظامی شاه بالا برد. در شب های سرنوشت ساز هم که به فجر پیروزی انقلاب انجامید، با همکاری سایر همرزمانش به سنگر بندی کوچه و خیابان ها اقدام نمود و تا صبح با چشمانی باز و دلی امیدوار به پاسداری از محل پرداخت.
پس از فرمان بسیج ارتش بیست میلیونی از طرف امام امت و تشکیل آن، مشتاقانه در خدمت بسیج سپاه پاسداران انقلاب اسلامی منطقه 3 در آمد و در کنار سایر وظایف و تکالیف تحصیلی به فعالیت در این نهاد مردمی و متکی بر توان لایزال امت حزب الله پرداخت. مدتی بعد با تغییر محل سکونت در سنگر مسجد صاحب الزمان (عج) حضور یافت و تا هنگام شهادت در خدمت اسلام و مسلمین جان بر کف به ادامه فعالیت های انقلابی خود مشغول بود.
او خیلی مشتاق بود که در جبهه های نبرد حق علیه باطل حضور یابد، ولی به دلیل کمی سن و سال نتوانست به این آرزوی قلبی خود برد. لذا همچنان پشت جبهه را در مسجد، مدرسه و محل سکونت خود حفظ و تقویت نمود.
شهادتنامه
صبح روز انتخابات دومین ریاست جمهوری اسلامی ایران (شهید محمد علی رجائی) فرا می رسید و برادر بهزاد بهرامی ، با وجود این که شب قبل را تا صبح در مقابل مسجد صاحب الزمان (عج) به پاسداری پرداخته بود ، پس از استراحتی کوتاه متوجه می شود که یکی از برادران همرزمش بر اثر خستگی در محل نگهبانی حاضر نشده است، لذا داوطلبانه و مشتاقانه مأموریت وی را بر عهده گرفته و به جای او در مقابل مسجد به پاسداری می پردازد .
ساعتی بعد اتومبیل گالانت سفید رنگی با سه سرنشین که لباس پاسداری بر تن کرده بودند در مقابل مسجد متوقف می شود و بعد یکی از سرنشینان آن با اشاره از وی می خواهد که به جلو بیاید، او هم به اعتبار این که سرنشینان اتومبیل مذکور پاسدار هستند، با آرامش خیال به جلو می رود که در این هنگام مزدوران گرگ صفت و روباه منش بدون این که زحمت بیرون آمدن از اتومبیل را به خود بدهند، با مسلسل های خود به طرف وی چندین بار رگبار گلوله می بندند و به سرعت از منطقه می گریزند .
پزشکی قانونی پس از معاینه جسد، اصابت 7 گوله را بر پیکر غرقه به خون این شهید گزارش می دهد:
«در معاینه علائم زیر مشخص است: 1) چهار عدد سوراخ با حاشیه سوخته و حلقه سائیدگی در ناحیه قفسه سینه که قطر یکی حدود یک سانتیمتر و یکی حدوئد 4 میلیمتر و دو عدد دیگر حدود 5 میلیمتر می باشد و سوراخ ورود گلوله است . 2) دو عدد سوراخ ورودی گلوله به روی مچ دست راست و یک عدد سوراخ ورودی بر روی بازوی راست که از آن یک تکه فلز خارج گردیده و ضمیمه پرونده شد. 3) سوراخ خروجی نامنظم در ناحیه پشت قفسه سینه با توجه به ضایعات فوق علت مرگ اصابت گلوله و عوارض آن می باشد.»
و به این ترتیب در اثر اقدام ناجوانمردانه و مزورانه ای که از ناحیه منافقین صورت گرفت نوگلی از بوستان محمدی در حالی که 17 بهار را بیشتر پشت سر نگذاشته بود، در ماه مبارک رمضان با زبان روزه و در مقابل مسجد پر پر می شود تا بار دیگر یاد جانبازی های جوانان رشید اسلام را در خاطره ها زنده کند و حقانیت نظام الهی جمهوری اسلامی ایران را گواهی دهد و چهره مزدوران کثیف و وابسته به استکبار جهانی را هر چه بیشتر رسوا نماید.
یادنامه
شهید بهرامی در مورد ضرورت جانبازی در راه انقلاب گفته بود:
" تا خون های ما زمین ایران را رنگین نکند، رنگ ننگین وابستگی از میان نخواهد رفت و طبقه مستضعف آسوده زندگی نخواهند کرد. تا ما جوانان خون ندهیم درخت اسلام آبیاری نمی شود و انقلاب به پیروزی نخواهد رسید."
وی در بیان آرزوهای خود بارها به مادرش گفت:
" هرگز دوست ندارم در رختخواب بمیرم، بلکه در راه خدا و برای خدا می خواهم کشته شوم و تو مادر! هرگز در مرگ من گریه نکن . تنها آرزوی من پس از شهادتم این است که برایم سفره حضرت قاسم (ع) بیندازی "
دقایقی قبل از شهادتش هم در جواب برادری که به او تذکر داده بود که : " سعی کن از دید دیگران پنهان باشی! چنین پاسخ داده بود: " نامردها پنهان می شوند، ما مرد جنگیم..."
مزار شهید: بهشت زهرا، قطعه 24، ردیف 87، شماره 12